توصیه های اخلاقی آیت الله جوادی آملی:
کلمه عشق از ((عَشَقه))گرفته شده است. عشقه گیاهی است که در فارسی ،پیچک نامیده می شود.
عشقه کنار ریشه درخت رشد می کندو به دور تنه درخت می پیچد؛ به ط.ری که تنه درخت را کاملا می پوشاند.
عشقه،روز به روز رشد می کند و در مقابل،درختکم کم بر گ هایش زرد و شاخه هایش پژمرده می شودودر نهایت خشک می کردد.1
عشق حقیقی نیزبا جسم انسان چنان می کند که عشقه با درخت.وقتی انسانی به عشق مبتلا شد پیچک عشق در وجود او رشد می کند.هر چه عشق افزایش می یابد،از تناوری درخت جسم کاسته می شود و در عوض،بر شکوفایی و طراوت روح انسان افزوده می شود.
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پرساخت زه دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامیست زه من و برمن و باقی همه اوست2
عشقِ حیوانی شهوت است ؛نه عشق،به تعبیر نظامی:عشق آینه بلند نور است شهرت زه حساب عشق دور است
گاهی انسان نسبت به انسانی دیگر یا مال یا چیز دیگری محبت بسیار پیدا می کند و چهراش زرد می گردد و به اصطلاح؛عاشق او می شود.
چنین حالتی شهود(عشق مجازی) است؛نه عشق حقیقی.
نظامی می گوید:لیلی مریض شد و در دوران بیماری که طراوت خود را از دست داد،مادرش برای شنیدن
وصیت های پایانی او،بر بالینش حاضر شد.لیلی به مادرش گفت:پیام مرا به مجنون برسان و بگو اگرخواستی عاشق شوی؛عاشق مثل من مباش که با یک تمام طراوت خود را از دست می دهد.
عاشق کسی و چیزی باش کهنه مریض شود و نه از بین برود، که او خدا است.
اگر کسی خدا را شناخت و عاشق او شد، بهع دیگری عشق نمی ورزد.3
در ادبیات عرفانی، معشوق حقیقی را ((دل آرام))گویند؛یعنی موجودی کهوقتی دل به او رسید، بیارامد و آرام گیرد.اگرانسان به کسی علاقه پیدا کرد و بعد از وصول به او،آرامش نیافت معلوم می شود عشق اش به او حقیقی نبوده است و این همان معنای قرانی آیه شریفه{الا بذکر الله تطمئن القلوب}4است، که در ادبیات عرفانی وارد گردیده است .
اگر ما شحص و یا چیزی را پیدا کردیم که بعد از وصول به او ،نیازمندیم و ندای{هل من مزید}5سر دادیم، معلوم میشود آنچه دنبالش بوده ایم،رهزن است؛نه معشوق حقیقی.
معشوق حقیقی،ذات اقدس اله است،که انسانبا لقای او به آرامش کامل می رسد.
1-آیت الله جوادی آملی:حکمت عبادت،صفحه 39، با اندکی تصرف
2- النسان الکامل،عزیز الدین نسفی،تصحیح بر مقدمه ماریژان موله،صفحه 115-112.
3-حکمت عبادت،صفحه 135
4-سوره رعد(13):آیه 28.
5-سوره ق(50):آیه 30.